Romanticism
Lilian R.Furst
رمانتیسم
نویسنده:
لیلیان فورست
مترجم:
مسعود جعفری جزی
ناشر:
مرکز
چاپ
چهارم، 1385
قطع
رقعی، 119 صفحه
1350
تومان
سؤال من این
بود که: بالاخره”رمانتیسم“چیست؟ آیا همراه ِ مدرنیسم است، یا علیه آن؟ آیا موجد ِ
مدرنیسم است یا محصول ِ آن؟ اگر ایدهی ”بازگشت به طبیعت“ِ روسو یکی از بنیانهای
رمانتیسم است، پس رمانتیسم چه ربطی به ”دنیای صنعتی“ و مدرنیسم دارد؟ در نهایت این
که: چهطور میتوان عناصر واپسگرای ِ رمانتیسم را با عناصر انقلابی
آن، و همچنین با مدرنیسم، جمع بست؟ این همهی چیزیست که میخواستم
دربارهی رمانتیسم بدانم. پاسخ ِ بخشی از پرسشهای بالا، به صورت مختصر و مفید، در
کتاب ِ حاضر آمده است.
***
کتاب دارای چهار
فصل با عناوین ِ زیر است:
فصل اوّل: تعاریف و کاربردها/ فصل دوم: تاریخچهی جنبش رمانتیک/ فصل سوم: رمانتیکها و آثارشان/
فصل چهارم: مسائل و دشواریها
فصل اول: تعاریف و کاربردها
در فصل ِاول
ِ کتاب آمده است که جنبش ِادبی ِ رمانتیک، متعلق است به اوایل قرن نوزده، و این
کمی عجیب مینماید. چرا که آثار رمانتیکی داریم که مربوط به خیلی پیش از این
تاریخ است. مؤلف مطلب را به این صورت توضیح میدهد که قرن ِهجده را «پیشْرمانتیک»
مینامد و میگوید که آثار و افکار این دوران، شکلدهندهی انقلاب رمانتیکاند. و
به این وسیله، این نکته را تذکر میدهد که جنبش یا انقلاب رمانتیک، نه یک رویداد ِ
خلقالساعه، بلکه محصول تحولی تدریجی بوده؛ گیرم که نتایجی انقلابی
بهبارآورده باشد.
در همین فصل
با نقل قولهایی از نویسندگان در تعریف واژهی رمانتیک و رمانتیسم، از تنوع حیرتآور
ِمعانی این واژه، صحبت شده؛ معانی متناقضی که اکثراً بهدستآمده از مصداقهایی
عینی هستند. وقتی واژهای با این صفات توصیف شود، باید به پیچیدگی معنایاش پی بُرد:
«جذّاب،
پرشور، آراسته، غیر واقعی، واقعبینانه، نامعقول، مادهگرایانه، عبث، قهرمانانه،
محافظهکارانه، اسرارآمیز و پراحساس، مُطنطن، منظم و صورتگرایانه و... .»
خب این تفاوت
ِ برداشتها، بنا به عللی پدید آمدهاند. از جمله این که:
ـ بسیاری از
مصداقهای ِ هنری ِ جنبش رمانتیک، حاوی ویژگیهای مشترک و در عین حال دارای تفاوتهای
آشکارند.
ـ رمانتیسم،
نه فقط یک جنبش ادبی است، بلکه انواعی از تفکر، هنر، رفتار، نماد، واقعیات،
تخیلات، و موارد دیگری را شامل میشود، که هر یک عرصهی ویژهی خویش را دارد، و در
نتیجه، نمود ِ خاص و متفاوت ِ خویش را مییابد. این یکی از سرچشمههای پیدایش
اختلاف در تعریف این مکتب یا مکاتب ِ مشابه است.
ـ «یک علت
عمدهی پدیدآمدن ِ تعاریف غلط این است که در میان یک گروه از دادهها و واقعیتها
که بیش و کم همانند به نظر میآیند، یک واقعیت درجهی دوم را عمده و اصلی به حساب
آوریم...تعاریف ِ ناقص و آشفتهی رمانتیسم دقیقاً دچار همین مشکل هستند.»
تناقض در
تعریف ِ مسأله، مختص دوران ِ جدید نیست. «بسیاری از شاعران متفکران اواخر قرن
هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، که ما بهطور عام آنها را رمانتیک میشماریم خودشان
دربارهی این کلمه با دشواری روبهرو بودهاند و دچار سردرگمی شدهاند.»
***
ـ سرچشمهها
و خاستگاههای "رمانتیک"
«در اوایل
قرون وسطی، "رمانس" بر زبانهای جدید بومی دلالت میکرد و این زبانها
را از زبان لاتین که در مکتب و مدرسه آموخته میشد متمایز میگردانید. بدین ترتیب "enromancier" و "romancar''
به معنی ترجمه یا تألیف کتاب به زبانهای بومی بهکار میرفت، و اینگونه کتابها
"رمانز"، "رمان"، یا "رمانس" نامیده میشدند. برای
مثال در زبان فرانسوی ِ کهن، کلمهی "رمان" هم برای توصیف ِ یک رمانس ِ
باوقار بهکار میرفت که بهنظم سرودهشده بود و هم برای نامیدن یک داستان عامهپسند.
طولی نکشید که ویژگیهای شاخص این قصههای مبتنی بر عشق، ماجراجویی، و هوسبازی ِ
خیال، با این کلمه پیوند یافت و کلمهی "رمان" تداعیگر همهی این
خصوصیات گردید.»
«اما نخست در
انگلستان بود که این اصطلاح به صورت کلمهای مألوف و آشنا درآمد و رواج عام
یافت... در آغاز، این اصطلاح با رمانسهای قدیمی و قصههای شوالیهگری و جوانمردی
در پیوند بود که خصوصیات اصلیشان عبارت است از احساسات پرسوز و گداز، غیر واقعنمایی
و عدم احتمال وقوع، اغراق و مبالغه، خیالپردازی ــ و به بیان سادهتر، عناصری که
کاملاً در تضاد و تقابل با یک دیدگاه عقلانی و معتدل قرار میگیرند.»
«در گیرودار
عصر خِرَد در قرن هفدهم و در جهانی که تحت سیطرهی نظم و حقیقتی قرار دارد که خود
را مطلق و بیچون و چرا میشمارد، بهناگزیر این اصطلاح [رمانتیک] دچار بیاعتباری
و ننگ فزایندهای میشود، بدانگونه که در ردیف کلماتی از قبیل
"رؤیایی"، "مطنطن و اغراقآمیز"، "مضحک"، و
"کودکانه" قرار میگیرد.»
«بنابراین در
حدود میانهی قرن هجدهم این کلمه معنایی دوگانه داشت: [1] یک ویژگی
قدیمی و مسبوق به سابقه که گویی همانند یا تداعیکنندهی رمانسهای قدیمی بود، [2]
شرح و بیانی که گویی جاذبهی خود را از تخیّل و احساسات گرفته است.»
«بنابراین
"رمانتیک" از آغاز اصطلاحی مربوط به نقد هنری نبود و اساساً نشاندهندهی
دیدگاهی بود که با نظری مساعد به پدیدههای عاطفی و تخیلی مینگریست.»
فصل دوم: تاریخچهی جنبش رمانتیک
در فصل دوم،
گفته شده که رمانتیسم، محصول مجموعهای از گرایشها و تحولات بههمپیوستهی قرن
هجدهم است. چیزی که نقطهی اوجاش به صورت «جنبش رمانتیک» نمودار میشود. به همین
دلیل این دورهی مقدماتی، «پیشْرمانتیک» نامیده شده است. کسانی چون
"روسو"، "یانگ"، "مک فرسون"، "برناردن دو سنپییر"،
پیشْرمانتیکهایی هستند که به عنوان پیشگامان بلافصل ِ رمانتیکها بهشمار میروند.
سپس در مورد دنیا
و دوران ِ پیش از رمانتیسم مطالبی میخوانیم؛
ـ دورهی نئو
کلاسیک:
«دورانی که
در آن "رمانتیک"، با "رؤیایی" و "خیالی"، یکسان
شمرده میشد، دوران "نئوکلاسیک" بود؛ مکتبی که در قرن هفدهم در سرتاسر اروپا
و بهویژه در فرانسه در اوج اقتدار بود.»
اقتدار مسلط
عصر نئوکلاسیک از اعتقاد بیچونوچرا به خرد، سیراب میشد. دکارت در جملهی معروف
«من فکر میکنم پس هستم» حتی وجود انسان را نیز از نیروهای فکری او استنتاج میکند،
و فیلسوف آلمانی کریستان ولف، خدا را به عنوان «عقل محض» تصور میکند و جهان را به
عنوان دستگاهی که بهطور منطقی و برطبق قوانین ِ طرحریزی شده کار میکند. در همین
حال در انگلستان، پوپ در کتاب «گفتار درباب انسان» معتقد است که «خرد بهتنهایی
جای تمامی استعدادها و تواناییها را میگیرد و قصور آنها را جبران میکند.» اکتشافات
علمی ِ عصر، خصوصاً اکتشافات نیوتن، به قوت بخشیدن و رواج دادن به این اعتقاد کمک
میکند که همهی پدیدهها قابل شناخت و درک هستند، مهمتر آن که این شناخت از طریق
ادراک عقلانی حاصل میشود. این اعتقاد کامل به خرد، یا در حقیقت اعتماد و اتکای
کامل به خرد، همان چیزی است که آیزایا برلین بهدرستی آن را ستون فقرات تفکر
اروپایی در طی چندین نسل مینامد؛ ستون فقراتی که رمانتیکها آن را درهم شکستند.
«نئو کلاسیکها
امیدوار بودند که در هنرها و علاوه بر آن در اخلاقیات و سیاست، همان کاری را انجام
دهند که نیوتن در فیزیک انجام داده بود: دستیافتن به قواعدی عام و کلی و پیافکندن
قواعد و معیارهایی که از صحت و اعتباری همیشگی برخوردار باشد. از همین رو در صدد
بودند تا یکبار برای همیشه، "قواعد" اساسی زیباشناسی را تدوین کنند، و
قواعد و معیارهایی برای نوشتن پدید آورند که با مراعات آنها به وجود آمدن یک اثر
هنری ِ درست (و به همین جهت بهناگزیر خوب)، تضمین شود. دقیقاً مانند یک دستوالعمل
آشپزی که هر گاه با دقت آن را اجرا کنیم، یک غذای عالی بهدست خواهیم آورد.»
مطلب ِ فوق، زمینهی
آن نوع برداشت از رمانتیسم است که عدم قطعیت ِاحکام عقلانی، و لزوم توجه به
احساسات را تبلیغ میکند. نویسنده، این خردگریزی ِ رمانتیسم را مقدمهی از همپاشیدگی
ِ نظم ِ جهان ِ کهن میداند. قضیه فقط حذف ِدیدگاه ِ استوار نئوکلاسیک و جانشینی ِ
نگاه آشفتهی رمانتیک نیست. نویسنده تأثیر ِ این نگاه آشفته را بسط میدهد؛ تا آنجا
که خردگریزی، نسبیتگرایی، از دست رفتن ِ امنیت، و بسیاری ویژگیهایی زندگی امروز
را محصول همان از همپاشیدگی نظم کهن توسط ِ انقلاب رمانتیسم میداند.
«در حالی که
روشنگری در صدد نقد و سنجش گذشته بود، پیشْرمانتیسم آکنده از خشم و نفرت نسبت به
همهی آن چیزهایی بود که نئوکلاسیسیم به تثبیت آنها میاندیشید؛ چیزهایی از قبیل:
قواعد بیروح و یکنواخت، وقار دروغین، تصنع و ظاهرآرایی، سنتگرایی، تعلیمگرایی،
ادعای ادب و فرهیختگی، و حفظ وضع موجود.»
«دقیقاً به
همان صورتی که دورهی نئوکلاسیک نام دیگری نیز یافت و به "عصر خرد"
معروف گشت، پیشْرمانتیسم نیز بهدرستی به عنوان "عصر احساس" شناخته
شده است.»
در ادامهی
مطلب گرایشهای دیگر ِ رمانتیسم توصیف میشود:
«گرایش به
"گوتیک" در معماری و ادبیات نیمهی دوم ِ قرن هجدهم... قابل توجه است.
این شیفتگی نسبت به پدیدههای شیطانی و هراسانگیز در سرتاسر قرن نوزدهم نیز ادامه
یافت... باید پذیرفت که این گرایش به جنبههای تاریک و اسرارآمیز زندگی نشاندهندهی
بُعد دیگری از دلبستگی رمانتیسم به امور خارقالعاده و همچنین بیانگر اشتیاق آن به
جستوجو و کشف ناشناختههاست.»
بخشی دیگر از
گرایشهای رمانتیک، در درونگرایی و اندوه و افسردگی نمود مییابد:
«هنگامی که
روحهای حساس برای تأمل و خودشناسی به جهان درون روی آوردند، اندکاندک، از اندوه
و افسردگی روزافزون خویش آگاه شدند و راهی بهجز پذیرش آن نیافتند. جنبشهای
مذهبی عصر از قبیل متدیسم در انگلستان و پییهتیسم در آلمان نیز این گرایشات را
تقویت کردند؛ هر دوی این نهضتها از طریق سرودهای پرشور مذهبی، احساسات دینی را
تعالی میدادند و آن را ارج مینهادند، و بر نقش بنیادین روح فردی و مکاشفه و
رازورزی خالصانه تأکید میکردند. هر چند متدیسم به لحاظ اجتماعی جنبهی معقولتر و
عملگرایانهتری داشت، ولی بهطور کلی همچون پییهتیسم بر آن بود که انسانها را
از ناپایداری و بیاعتباری زندگی آگاه سازد و سرنوشت غمانگیز بشر را به آنان
یادآور شود.»
گرایش به
طبیعت و بدویت بخشی دیگر از رمانتیسم است. این گرایش، نهایتاً در شعر و هنر، شیوهای
تازه در پرداختن به طبیعت ابداع میکند:
«توصیف ِ
بیرونی طبیعت جای خود را به درک درونگرایانهی طبیعت و همدلی با آن میدهد.»
«پیشرمانتیکها
نه تنها در جهان ِ درونی ِعواطف و احساسات، بلکه در عالم خارج نیز در جستوجوی
"طبیعی" و "خودجوش" بودند. از همینرو به موضوعات و زمینههایی
علاقهمند بودند که با تصنع زندگی شهری یا به عبارت دقیقتر، با زندگی موقرانه و
پرآداب، کاملاً متضاد و ناهمخوان بود. عمدهترین این زمینهها عبارت است از طبیعت
و جامعهی "سادهی" ابتدایی.»
«روسو در رشد
و گسترش مجموعهی مفاهیم و مسائل مربوط به "زندگی ساده و ابتدایی" و مفهوم همبستهی آن یعنی "وحشی نجیب" نقشی تعیین کننده
داشته است...این روسو بود که نوعی نظریهپردازی خیالپردازانه و نوعی مسلک عقیدتی
را با داستانهای پرماجرا و فاقد اندیشه پیوند داد. تأثیر عمیق این امر را میتوان
در خصلت اتوپیایی و آرمانگرایانهی رمانتیکها مشاهده کرد... . روسو در گفتار
در باب منشأ عدم مساوات در میان مردم معتقد است که فساد از تمدن ناشی میشود.»
فصل سوم: رمانتیکها و آثارشان
مؤلف در اینجا
بر تخیل رمانتیک بسیار تاکید کرده. همچنین از گرایش به تصویرسازی در شعر،
و ساخت ِ تصویر ِ نمادین صحبت کرده. ”تصویر“ دیگر فقط توصیف منظره یا موضوع نیست؛
نمادی از وجود و درون ِ انسان است. با آوردن ِ یک تصویر ِ شاعرانه از "ویلیام
بلیک" و مقایسهی آن با نمونههای کلاسیک، کارکرد ِ متفاوت ِ این نوع تصویر
شاعرانه شرح داده شده است.
«در طول
دوران روشنگری ارزش نیروی جادویی تخیل مورد توجه قرار گرفت، ولی هنوز میزان اهمیت
آن آشکار نشده بود، و پیشرمانتیکها بیشتر به طبیعی بودن، خودانگیختگی، و سادگی
اهمیت میدادند. تنها پس از ظهور رمانتیکها بود که تخیل حقیقتاً از اولویت
برخوردار شد و در کانون توجه قرار گرفت. یقیناً فلسفهی ذهنی فیخته در این
تحول نقش داشته است. بر اساس این فلسفه، تمامی ذوات و عوارض جهان، موجودیت خود را
از طریق بصیرت و شهود برخاسته از تخیل فردی ِ انسان کسب میکنند و مستقل از ذهن ِ
انسان وجود ندارند. میز یا درخت هست، زیرا ما آن را میبینیم، و آن گونه است که ما
میبینیم.»
«عالیترین
کارکرد تخیل آن است که جهان را بهگونهای تصویر و توصیف کند که نامتناهی در درون
متناهی، و آرمان و مثال در درون واقعیت جای داشته باشد. و در عین حال بتواند تمامی
زیباییهای خود را بیپرده و آشکارا جلوه دهد. این تصور از تخیل خلاق، در میان
عوامل و جلوههای منفرد دیگر، قابل اعتمادترین معیار برای تشخیص و سنجش رمانتیسم
محسوب میشود.»
***
پس از برشمردن
ِ ویژگیهای مختلفی که تحت عنوان رمانتیک شناخته شدهاند، و پس از بررسی مختصر
خاستگاه و فلسفهی این عوامل، رمانتیسم در برخی از کشورهای اروپایی بررسی شده است.
رمانتیکهای آلمان، انگلیس، و فرانسه، خیلی کوتاه معرفی و برخی ویژگیهای کارشان
توصیف شده است. جلوههای متفاوت رمانتیسم در هر یک از این کشورها، شاهدی بر صُوَر
ِ مشابه و متناقض رمانتیسم است.
سپس از شعر و
داستان رمانتیک سخن رفته است. مؤلف، شعر غنایی را به عنوان ِ گل ِ سرسبد ِ
دستاوردهای رمانتیسم نامیده و برخی ویژگیهای این نوع شعر را بیان کرده است.
در باب
داستان هم چنین آمده:
«بهطور کلی
ادبیات داستانی رمانتیک عمدتاً در دو زمینهی اصلی جلوه کرده و بر دو موضوع متمرکز
شده است: موضوع ِ حدیث نفس یا اعترافات، و موضوعات تاریخی.»
تعدادی از نمونههای برجستهی داستانهای
رمانتیک در همان سه کشور ِ مورد اشاره، ذکر شده. و در پایان هم به تضاد اصلی درونگرایی
رمانتیک، با هنر ِ برونگرای ”نمایش“ اشاره شده؛ و البته با تذکر این نکته که
موضوع در فرانسه شکل متفاوتی یافته است.
فصل چهارم: مسائل و دشواریها
در این فصل
کوتاه، دوباره مشکلات بر سر راه ِ تعریف ِ رمانتیسم مرور میشود. برخی کمبودهای
کتاب ـ از جمله نپرداختن به رمانتیکهای دیگر کشورها ـ یادآوری شده؛ در مورد رابطهی
"رمانتیک"،"کلاسیک" و "رئالیستی" چیزهایی گفته شده؛
و در آخر، راجع به پیامدهای رمانتیسم سخن رفته است.
مؤلف در
پایان ِ بحث دربارهی علت جذابیت گستردهی رمانتیسم، دوباره این نکته را یادآوری
میکند که:
«در غیاب
پاسخهای حاضر و آماده و قطعیتهای عصر خردگرایی، رمانتیسم راه همه نوع کندوکاو و
پرسوجو در زمینههای گوناگون از زیباییشناسی، متافیزیک، مذهب، سیاست و علوم
اجتماعی گرفته تا شیوههای بیان ادبی را کاملاً باز گذاشت.»
و این البته
حاصلاش پویایی و نشاط در عرصهی اندیشه و هنر است.
***
کتاب بس
مختصر بود و یادداشت من خیلی مفصل. متنْ البته خیلی خوشخوان بود. از چاپ ِ مناسب
گرفته، تا کوتاهی ِ فصلها و رعایت حوصلهی مخاطب، همگی کتاب را خوشایند کرده است.
زبان ِ مترجم هم روان و قابل قبول است. در متن ِ بالا همهجا در نقل قولها،
"ها"ی جمع را از واژه جدا کردهام. خیلی از واژهها را که سر هم بود جدا
نوشتم؛ و سه نقطهها [...] به معنای خلاصه شدن مطلب و حذف برخی جملات است.
این چند تا
غلط را هم در متنْ کشف کردم:
ـ "بر
علیه" چند بار در متن آمده که نادرسته.
ـ بهجای "هجدهم"
در تمام کتاب "هیجدهم" نوشته شده. کاربرد ِهیجدهم در متون ادبی مرسوم
نیست.
ـ یک جا
"آن" و "دو" به هم چسبیدهاند و شدهاند: "آندو".
ـ گرایشات
نادرست است. واژهی فارسی گرایش نباید با نشانهی عربی (ات) جمع بسته شود.
یک جا هم
مترجم از واژهی تهکـّم استفاده کرده که من فکر کردم غلط چاپیست. بعد دیدم
خیر، به معنی تمسخر است. من نفهمیدم منظور مترجم از کاربرد این واژه چی بوده.
اولین باره این کلمه رو میبینم و فکر نمیکنم کسی از این واژه استفاده کنه.
یکشنبه
30/ 4/ 1387
۲ نظر:
اَاَاَاَ، کف میکنیم!
توجه، توجه، این یادداشت متفاوت است!
درود آقا...
فکرکنم تغییرِ سبک دادین، این یادداشتِ با بقیهِ فرق داشت...
یجوری کاری تر بود، بجر بندِ آخر که مثلِ قبلیا بود، بقیش فرق داشت...
کوری هم تموم شد! جالب بود، نگرشِ نویسنده هم خاص بود، مترجم هم به کتاب گند نزده بود(البته به غیر از ضربالمثل ها که اعصاب خورد میکرد!)...
با امیدِ دیدار...
سلام
مقاله زيبايي بود.
من در حال نوشتن يه سلسله مقاله در رابطه با سنت و تجدد هستم و بي گمان رمانتيسم در اين ميان جايگاه ويژه اي داره.
خوشحال مي شم براي بحث و تبادل نظر لينك بشيم.
اگه ميل داريد لطفا كامنت بذاريد.
مرسي.
ارسال یک نظر